زیر قدم های شما

قاب چهارم

داداش می‌گفت واسه تولد مامان لباس بخریم؛ ولی من از اول می‌دونستم مامان اون فرش خوشگله توی مغازه سر خیابونو دوست داره. آخه هروقت می‌رفتیم اونجا، چشماش یه‌جور خاصی برق می‌زد. آخر براش خریدیمش، با یه شاخه گل. حالا چشمای سبزش همیشه برق می‌زنه، مثل زمرّد!

‎این‌جا دیارِ فرش؛ کاشان، خیابان امیرکبیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *